سلام عزیزان
دوباره برگشتم با کلی حرف به قول رفیقم با یه گونی خاطره
اخرش تو حرم کارمون گرفت یعنی رفتیم نوکری عاقا شدیم
هر هشت روز یه 12 ساعت کاری یه هفته شیفت صبحی هفته دیگه اش شیفت شب
اخرش به ارزوم رسیدم هر وقت خواستین بیایین حرم در خدمتون هستیم.
افتادم تو قسمت ورودی و خروجی حرم و امنیتی
صبح ساعت5 بیدار شدم خودم رو اماده کردم با بابام رفتم حرم ساعت 6صبح
دیگه مشغول شدیم ساعت7ونیم بود فکر کنم یه نامه داشتیم خیابان سعدی ,یه کیومتر اونور تر میدان شهدا
یه همکار هم دارم با هم هستیم جفتی اسمش کاوه اس 23 ساله خیلی بچه ای شوخی بود.
نامه رو گرفتیم سوار موتور شدیم رفتیم نامه رو رسوندیم ساعتای 9 شد دیگه خواستیم برگردیم
خیابون سعدی هم یه طرفه اس ما داشتیم درست میومدیم یه ماشین206 اشتباهی میومد
یهویی پیچید جلو ما میخواست بره تو کوچه ماهم خوشبختانه سرعت مون کم بود یه صدا بلندی شدو خوردیم زمین
هنوز تصادف نکرده بودیم کاوه داشت درمورد رانندگی خانوم ها میگفت خیلی هم شاکی بود
عاقا این راننده ماشینه هم یه دختر 21 اینا بود فکر کنم اومده بیرون میگه:عه چرا اینجور شده؟؟
میخوایین زنگ بزنم امبولانس بیاد؟؟کاوه با لحن تندی گفت:نه نزنگ بزار بمیریم
حالا دختره رفته یه ساعت داخل ماشینشو میگرده موبایلشو پیدا کنه
اخرشم گفت:گوشیم شارژ نداره ,شما گوشی ندارین؟؟
به هزار بد بختی گوشیم رو در اوردم دادم بهش
گفت:عه عه این اچ تی سی هست!؟ داداشم عین همین داره
کاوه زیر موتور:(
من روی اسفالت:/
ملت همیشه در صحنه حضور :)
یه بغضی منو گرفته حالا حساب نداره که جواب این دختره رو باید میدادم که ندادم
کاوه هم اعصابش از دست دختر کلافه شده بود. پام از همون روز تا حالا باد داره ولی کمتر شده.
کاوه هم دستاش یه کم خراشیده بود ماشینم یه ذره سابیده شد.
این بود از اولین روز کاری مون یکشنبه هفته پیشم شیفت شبی رفتم ایشالله همین دوشنبه
دوباره باید شیفت صبحی برم با کاوه.
همین چند روز پیشم عروسی پسر خاله ام بود بدجور رقصیدم گفتم مگه چند تا پسر خاله داریم ؟
اونا که کوچیکن که مگه نوه هام تو عروسی شون برقصن ,حالا هم دارین فیلم رو میبینم بدجور
گریه ام میگیره که مثل معلول ها رقصیدم کاش حداقلش یه کم اموزش رقص رفته بودم.
این رفیقای نامرد مونم چند روز دیگه یه کلیپ خنده دار از رقصمون رو تو نت میزارن حتما ببینید.:)
خودتونم پی خواهید برد که کدوم یکی فیلم منه خخ